شرح وضعیت:
استر به فصل هفتم رسید.
خوشهی پروین به گوشهی خودش در کهکشان برگشته بود.
آنجلیکا جلوی در طبقهی دوم ایستاده بود.
پلوتو به ایستگاه اول - و بیشتر - رسیده بود، اما تصمیم گرفت که برگردد تا جزئیات را در ذهنش تحکیم کند.
شرح وضعیت:
استر به فصل هشتم میتازد.
خوشهی پروین به گوشهی خودش در کهکشان برگشته بود.
آنجلیکا جلوی در طبقهی دوم ایستاده بود.
پلوتو به ایستگاه اول - و بیشتر - رسیده بود، اما تصمیم گرفت که برگردد تا جزئیات را در ذهنش تحکیم کند.
چه شیوههایی برای طبقهبندی کتابها در کتابخانه وجود دارد؟
قضیه از پای پست آگاتا شروع شد. چشمم خورد به کلمات کلیدی و فکرم را درگیر کرد. به نظرم رمان خارجی» در این عصر دیگر بیمعنا به نظر میرسد. اطلاق واژهی مبهم و کلی خارجی» به عنوان متمم برای ایرانی، در این زمانهای که ما با خود مجموعهی غیرایرانی به تفکیک و با مشخصهها و مرزها آشنایی داریم، برایم کمی مبهم است. بعد به تفاوتهایی فکر کردم که مجموعهها را از هم تفکیک میکند. مثلاً به ملیت فکر کردم. کتابهای نویسندگان آمریکا، کتابهای نویسندگان آمریکای لاتین، کتابهای روسیه. اما به ذهنم رسید که این هم بیهوده است. من احساس میکنم که زبان مقدم است. یعنی کتابهای فارسیزبان کنار هم باشند، کتابهای آلمانی و الخ. بعد اما حس کردم این هم مشکل دارد. حتماً این مسائل در کتابداری مطرح شده و دربارهی آن فکر کردهاند و به نتیجهای رسیدهاند. اما چون این صفحه مخصوص خستههاییست که پیش از پیگرفتن، از یاد میبرند، همینجا مطرح کردم شاید کگکها از نواحی دیگر کهکشان، چیزی بدانند.
امضاء: استر
ماراتن تماشای چهار تا فیلم، دربارهی بچهمراقبتکنها رو داریم.
زمان متعاقباً اعلام خواهد شد.
فعلاً هروقت شد بشینید ببینید که خیر دنیا و آخرت شماست.
Mary Poppins (1964)
Mary Poppins Returns (2018)
Nanny McPhee (2005)
Nanny McPhee and the Big Bang (2010)
The Sound Of Music (1965)
شرح وضعیت:
استر خواند و رفت جلو و جلو و جلو و کتاب را انداخت توی جوب و رفت.
خوشهٔ پروین مقابل در ورودی ایستاده.
آنجلیکا مقابل در ورودی ایستاده.
پلوتو مقابل در ورودی ایستاده و کلید خواندن را از جبیش درآورده.
اورانوس از پل مقدمه گذشت.
گردشگری پایدار از اصول همهی مسافران کهکشانه، مخصوصاً کولهگردهای مدخلنویس کتاب راهنمای کهکشان که ژست پژوهشی هم دارند و ادعا میکنند نگاه جانبدارانه عمراً به یافتههاشون دربارهی نقاط دیگهی کهکشان راه نداره.
همهی مسافرهای کاردرست کهکشان میدونند که باید حسابی حواسشون رو جمع کنند به طبیعت ستگاه مقصد هیچ آسیبی نزنند و کمترین رد و تغییر رو از خودشون در محیط زیست و فرهنگ موجودات اون سرزمین بهجا بگذارند. ولی مثل همهی چیزهای دیگه، گند این رو هم درآوردند و استتار رسم همهی کولهگردها شد و بهانهای واسه کل انداختن. اونقدر که پژوهشگرهای زمینی سرشون رو از ریاضی درآوردند و بههم گفتند که چی همهی اینها؟ وقتی اثری ازشون نیست، لابد نیستند. این تا مدتها خوراک خندهی کهکشان بود.
با اینکه به نظر خود من واقعاً مسخرهست برای یک تعطیلات ارزون و معمولی همچین مشقتی رو تحملکردن ولی چارهای نیست و اگه زیر بار نری، بقیه به آدابندونی و بیکلاسی متهمت میکنند. امان از این فرهنگ تجملاتی!
خلاصه اون دسته از کولهگردهایی که از شانس بدشون این موقع سال این گوشهی کهکشان گیر افتادهند، مجبورند برای همرنگ جماعتشدن توی امتحانات دانشگاههای زمینی شرکت کنند. همهش ضد حال!
این مدخل رو باز کردم برای غرزدن و تخلیهشدن توی این دوران.
بهم گفته بودندها که برو بازوی شرقی کهکشان، سواحل دو خورشیدی زیبا. نمیدونم گول چی این سیارهی کربنی رو خوردم.
امضا: استر
انجی عزیز،
در زمانهای که کلمه از قلم میگریزد و معنی از کلمات، در سیارهی کوچک آشوبزدهای که هرجزء آن از قرارگرفتن در جای خودش فرار میکند، نوشتن از آنچه واقعاً حس میکنی، کیمیاییست که مرهمی بر دردها میشود.
در خیل جماعتی که زبانشان از گفتن و قلمهایشان از نوشتن الکن مانده، در روزهایی که حقیقت نه تنها در نسبت با جهان که در درون خود ما نیز درهی نادرهای شده دستنایافتنی، خواندن کلماتی بینقاب، بیدروغ، آغاز راهی برای درمانشدن است.
ما، کولهگردان کهکشان، قوت قلم شما را ارج مینهیم و برای چنین تناسب و همگونی بین کلمات و نهانههای دلتان به شما و سعیتان مفتخریم.
درخشنده باشید.
ارادتمند: اککرش
ماراتن تماشای چهار تا فیلم، دربارهی بچهمراقبتکنها رو داریم.
زمان متعاقباً اعلام خواهد شد.
فعلاً هروقت شد بشینید ببینید که خیر دنیا و آخرت شماست.
Mary Poppins (1964)
Mary Poppins Returns (2018)
Nanny McPhee (2005)
Nanny McPhee and the Big Bang (2010)
The Sound Of Music (1965)
چاپ ششم این کتاب را از ترنجستان گرفتم چندسالی پیش. با قصد و نیت رفته بودم به کتابفروشی تا برای دوستی که چشمهایش بسته شده بود و در تاریکیها بیقرار، چیزی برای تسکین پیدا کنم. بین کتابهای قفسههای دینی گشتم. اولینبار بود که از آنها چیزی میخواستم. بار اول بود که به دنبال جواب سراغ آنها رفته بودم. درست نمیدانستم دنبال چه میگردم. قفسههای وسطی را مطابق نامها چیده بودند. کتابهای مطهری، مکارم، حاجآقا مجتبی تهرانی. من که به هیچکسی دلم قرص نمیشد، به حاجآقا مجتبی دلقرص بودم. تا که رفت او را نمیشناختم. سال 91 که به رحمت خدا رفتند، همشهری جوان شمارهای چاپ کرد با جلد تصویر ایشان و پروندهای دربارهی درسهای اخلاق مدرسهی نور. من با همشهری جوان بزرگ شدهام. یک ارتباط و فهم دوطرفه از پشت نوشتهها بین من و رومهنگارهای موردعلاقهم شکل گرفته بود. ناظم بکایی در یادداشتهای اول مجله از تجربهی جلسات حاجآقا مجتبی گفته بود. از حالوهوایشان، از احساسات خودش و به دل من نشسته بود. باورش کرده بودم. آن روز در کتابفروشی نشستم روی زمین و کتابها را ورق زدم. این یکی را پیدا کردم و با نگاهی به فهرستش توجهم جلب شد.رسائل بندگیدفتر دل»حاجآقا مجتبی تهرانیمؤسسهی مصابیح الهدی
قلب فوق تجرد را شهود میکند. عقل مجرد است اما خدا فوق مجرد است. رسیدن به خدا با عقل غیرممکن است. عقل خدا را ادراک میکند. ادراک غیر رسیدن است. اما با قلب میتوان به خدا رسید. (:43)
چاپ ششم این کتاب را از ترنجستان گرفتم چندسالی پیش. با قصد و نیت رفته بودم به کتابفروشی تا برای دوستی که چشمهایش بسته شده بود و در تاریکیها بیقرار، چیزی برای تسکین پیدا کنم. بین کتابهای قفسههای دینی گشتم. اولینبار بود که از آنها چیزی میخواستم. بار اول بود که به دنبال جواب سراغ آنها رفته بودم. درست نمیدانستم دنبال چه میگردم. قفسههای وسطی را مطابق نامها چیده بودند. کتابهای مطهری، مکارم، حاجآقا مجتبی تهرانی. من که به هیچکسی دلم قرص نمیشد، به حاجآقا مجتبی دلقرص بودم. تا که رفت او را نمیشناختم. سال 91 که به رحمت خدا رفتند، همشهری جوان شمارهای چاپ کرد با جلد تصویر ایشان و پروندهای دربارهی درسهای اخلاق مدرسهی نور. من با همشهری جوان بزرگ شدهام. یک ارتباط و فهم دوطرفه از پشت نوشتهها بین من و رومهنگارهای موردعلاقهم شکل گرفته بود. ناظم بکایی در یادداشتهای اول مجله از تجربهی جلسات حاجآقا مجتبی گفته بود. از حالوهوایشان، از احساسات خودش و به دل من نشسته بود. باورش کرده بودم. آن روز در کتابفروشی نشستم روی زمین و کتابها را ورق زدم. این یکی را پیدا کردم و با نگاهی به فهرستش توجهم جلب شد.رسائل بندگیدفتر دل»حاجآقا مجتبی تهرانیمؤسسهی مصابیح الهدی
قلب فوق تجرد را شهود میکند. عقل مجرد است اما خدا فوق مجرد است. رسیدن به خدا با عقل غیرممکن است. عقل خدا را ادراک میکند. ادراک غیر رسیدن است. اما با قلب میتوان به خدا رسید. (:43)
چاپ ششم این کتاب را از ترنجستان گرفتم چندسالی پیش. با قصد و نیت رفته بودم به کتابفروشی تا برای دوستی که چشمهایش بسته شده بود و در تاریکیها بیقرار، چیزی برای تسکین پیدا کنم. بین کتابهای قفسههای دینی گشتم. اولینبار بود که از آنها چیزی میخواستم. بار اول بود که به دنبال جواب سراغ آنها رفته بودم. درست نمیدانستم دنبال چه میگردم. قفسههای وسطی را مطابق نامها چیده بودند. کتابهای مطهری، مکارم، حاجآقا مجتبی تهرانی. من که به هیچکسی دلم قرص نمیشد، به حاجآقا مجتبی دلقرص بودم. تا که رفت او را نمیشناختم. سال 91 که به رحمت خدا رفتند، همشهری جوان شمارهای چاپ کرد با جلد تصویر ایشان و پروندهای دربارهی درسهای اخلاق مدرسهی نور. من با همشهری جوان بزرگ شدهام. یک ارتباط و فهم دوطرفه از پشت نوشتهها بین من و رومهنگارهای موردعلاقهم شکل گرفته بود. ناظم بکایی در یادداشتهای اول مجله از تجربهی جلسات حاجآقا مجتبی گفته بود. از حالوهوایشان، از احساسات خودش و به دل من نشسته بود. باورش کرده بودم. آن روز در کتابفروشی نشستم روی زمین و کتابها را ورق زدم. این یکی را پیدا کردم و با نگاهی به فهرستش توجهم جلب شد.رسائل بندگیدفتر دل»حاجآقا مجتبی تهرانیمؤسسهی مصابیح الهدی
قلب فوق تجرد را شهود میکند. عقل مجرد است اما خدا فوق مجرد است. رسیدن به خدا با عقل غیرممکن است. عقل خدا را ادراک میکند. ادراک غیر رسیدن است. اما با قلب میتوان به خدا رسید. (:43)
چاپ ششم این کتاب را از ترنجستان گرفتم چندسالی پیش. با قصد و نیت رفته بودم به کتابفروشی تا برای دوستی که چشمهایش بسته شده بود و در تاریکیها بیقرار، چیزی برای تسکین پیدا کنم. بین کتابهای قفسههای دینی گشتم. اولینبار بود که از آنها چیزی میخواستم. بار اول بود که به دنبال جواب سراغ آنها رفته بودم. درست نمیدانستم دنبال چه میگردم. قفسههای وسطی را مطابق نامها چیده بودند. کتابهای مطهری، مکارم، حاجآقا مجتبی تهرانی. من که به هیچکسی دلم قرص نمیشد، به حاجآقا مجتبی دلقرص بودم. تا که رفت او را نمیشناختم. سال 91 که به رحمت خدا رفتند، همشهری جوان شمارهای چاپ کرد با جلد تصویر ایشان و پروندهای دربارهی درسهای اخلاق مدرسهی نور. من با همشهری جوان بزرگ شدهام. یک ارتباط و فهم دوطرفه از پشت نوشتهها بین من و رومهنگارهای موردعلاقهم شکل گرفته بود. ناظم بکایی در یادداشتهای اول مجله از تجربهی جلسات حاجآقا مجتبی گفته بود. از حالوهوایشان، از احساسات خودش و به دل من نشسته بود. باورش کرده بودم. آن روز در کتابفروشی نشستم روی زمین و کتابها را ورق زدم. این یکی را پیدا کردم و با نگاهی به فهرستش توجهم جلب شد.رسائل بندگیدفتر دل»حاجآقا مجتبی تهرانیمؤسسهی مصابیح الهدی
قلب فوق تجرد را شهود میکند. عقل مجرد است اما خدا فوق مجرد است. رسیدن به خدا با عقل غیرممکن است. عقل خدا را ادراک میکند. ادراک غیر رسیدن است. اما با قلب میتوان به خدا رسید. (:43)
درباره این سایت