رسائل بندگی
دفتر دل»
حاجآقا مجتبی تهرانی
مؤسسهی مصابیح الهدی
چاپ ششم این کتاب را از ترنجستان گرفتم چندسالی پیش. با قصد و نیت رفته بودم به کتابفروشی تا برای دوستی که چشمهایش بسته شده بود و در تاریکیها بیقرار، چیزی برای تسکین پیدا کنم. بین کتابهای قفسههای دینی گشتم. اولینبار بود که از آنها چیزی میخواستم. بار اول بود که به دنبال جواب سراغ آنها رفته بودم. درست نمیدانستم دنبال چه میگردم. قفسههای وسطی را مطابق نامها چیده بودند. کتابهای مطهری، مکارم، حاجآقا مجتبی تهرانی. من که به هیچکسی دلم قرص نمیشد، به حاجآقا مجتبی دلقرص بودم. تا که رفت او را نمیشناختم. سال 91 که به رحمت خدا رفتند، همشهری جوان شمارهای چاپ کرد با جلد تصویر ایشان و پروندهای دربارهی درسهای اخلاق مدرسهی نور. من با همشهری جوان بزرگ شدهام. یک ارتباط و فهم دوطرفه از پشت نوشتهها بین من و رومهنگارهای موردعلاقهم شکل گرفته بود. ناظم بکایی در یادداشتهای اول مجله از تجربهی جلسات حاجآقا مجتبی گفته بود. از حالوهوایشان، از احساسات خودش و به دل من نشسته بود. باورش کرده بودم. آن روز در کتابفروشی نشستم روی زمین و کتابها را ورق زدم. این یکی را پیدا کردم و با نگاهی به فهرستش توجهم جلب شد.
کتاب مکتوب جلسات ماه رمضان حاجآقا مجتبی در زمستان 75 است، با موضوع قلب، تعریفش، اهمیتش، شناختش، اقسامش،. با همان ساختار هرجلسه. آیهی 8 آل عمران در ابتدا، مقدمهای از مباحث گذشته، پنج شش صفحهای شرح موضوع آن شب و بعد ذکر توسل که حکایتیست از اولیاء. بیان حاجآقا مجتبی شیرین است. به تکلف نمیافتد و گرچه آیات و نقلهایی از علما میآورد، پشت سر شرحشان میدهد و دانه را آرام و آهسته در ذهنت مینشاند و دلت که آماده و روشن شد، برایت قصه میگوید و قلب رقیقت را میلرزاند.
ماه رمضان امسال هر شب یکی از جلسات را میخوانم. میخواهم حین خواندن پارهجملاتی را که توجهم بهشان جلب میشود اینجا بنویسم. تأکید میکنم که خلاصهی مباحث نیست و نمیتوان مفاهیم گفته شده را از اینها دنبال کرد.
قلب فوق تجرد را شهود میکند. عقل مجرد است اما خدا فوق مجرد است. رسیدن به خدا با عقل غیرممکن است. عقل خدا را ادراک میکند. ادراک غیر رسیدن است. اما با قلب میتوان به خدا رسید. (:43)
اگر در کلمات ائمه دقت کنید، خواهید دید که که آنها به دنبال قلبها بودند. یعنی آن لطیفههای ربانیهای که تحت تصرف شیطان نیامده است. قلوبی که خودباختهی فوق تجرد است. امام علی(ع) میفرماید: أین القلوب الّتی وهبت للّه و عوقدت على طاعة اللّه.» کجایند آن دلهایی که پاکباختهی خدا هستند و در راه طاعت خدا خود را به آتش کشیدهاند؟ (:43)
همسر وهب به امام حسین(ع) گفت من یقین دارم اگر وهب به میدان برود، شهید میشود. شما ضمانت میکنید تا من نیز به خاندان شما ملحق شوم؟ یعنی اجازه دهید من هم جزء این بیبیها باشم. من فکر میکنم او مقام اسارت را میخواسته. یعنی تو اگر شهادت میخواهی، من اسارت میخواهم. (:44)
اشاره میکنند به اینکه در قرآن برای قلب از استعارهی ظرف استفاده شده و نمونههایی ذکر میکنند، مثل آیهی 14 حجرات.
اعراب گفتند ما ایمان آوردیم. خطاب شد که ای پیغمبر(ص)، به آنها بگو شما ایمان نیاوردید. باید بگویید ما اسلام آوردیم؛ چراکه ایمان هنوز در دلهای شما وارد نشده است. دل یک جایگاه است.
در روایتی دیگر از پیامبر(ص): در زمین برای خداوند ظرف و جایگاهی وجود دارد (آنیة) که خدا پاکترین آنها را بیشتر دوست دارد. و هی القلوب.
بِسمِ اللهِ الرَّحمَنِ الرَّحِیمّ، مِنَ الحُسَینِ بنِ عَلِیٍّ إلَی الرَّجُلِ الفَقِیهِ حَبِیبِ بنِ مَظَاهِرِ الأسَدِیّ؛ أمَّا بَعدُ فِإنَّا قَد نَزَلنَا کَربَلَا. ما به کربلا آمدیم. أرَدتَ نُصرَتَنَا فَاقدِم إلَینَا عَاجِلاً. اگر میخواهی ما را یاری کنی، به سرعت خودت را برسان.
امام علی(ع) میفرمایند: جَعَلَنا اللّه ُ و إیّاکم مِمَّن یَسعى بقَلبِهِ إلى مَنازِلِ الأبرارِ بِرَحمَتِهِ». خدا ما و شما را از آنهایی قرار دهد که سیر قلبی دارند. دلشان به راه افتاده و اهل سعی و کوشش و حرکت شدهاند. دلهایی که با رحمت حق به سوی منزل ابرار در راهند.
طبق قول سعد از امام باقر(ع) اقسام قلب به این صورتاند: اول: قَلبٌ فیهِ نِفاقٌ و إیمانٌ» دوم: قَلبٌ مَنٌ» سوم: قَلبٌ مَطبوعٌ» چهارم: قَلبٌ أزهَرُ أنوَرُ». یک: دلی که در آن دورویی و ایمان است. دو: قلبی که واژگونه و من است. سه: دلی که مهر شده و ظلمانی است و چهار: دلی که نورانی و صاف است. راوی میگوید سؤال کردم أزهر چیست؟ حضرت فرمود: قلبی که در آن مثل هیئت چراغ است. ما مطبوعه یعنی ظلمانی، قلب منافق است و أزهر یعنی نورانی قلب مؤمن. اگر بر او نعمتی عطا شود، شکر گوید و اگر مبتلی گردد، صبر کند. اما منه یعنی واژگونه، قلب مشرک است. بعد حضرت این آیهی شریفه را قرائت کردند: أَ فَمَنْ یَمْشِی مُکِبًّا عَلى وَجْهِهِ.» آیا کسی که راه میروددرحالیکه به رو افتاده، راه هدایت را بهتر یافته استیا کسی که استورا و بر راه راست مشی میکند؟ اما قلبی که در آن هم ایمان و هم نفاق وجود دارد، متعلق به آن طایفهای است در طائف که اگر مرگ هریک از آنان درحال نفاق میرسید، هلاک میشدند و اگر درحال ایمان میرسید، نجات مییافتند.
من یعنی واژگونه مثل ألولد المن یعنی بچهای که واژگونه متولد میشود (با پا، در حالت طبیعی با سر بیرون میآِید) و معنای مُکِبًّا عَلى وَجْهِهِ تقریبا نظیر همین معناست. کسی که به رو بیفتد، کنایه است از قلب اهل شرک که واژگونه بوده و سیر و حرکت معنوی آنها بر غیر صراط مستقیم میباشد. یعنی خلاف فطرت قلب حرکت میکند.
مطبوع به معنای مختوم و مهرشده کنایه است از اینکه حرف حق و حقایق الهیه در آن وارد نمیشود و آن را نمیپذیرد. معنایش این نیست که خداوند الطافش را از او منع کرده.
در معنای أزهر در لغت مینویسند الأبیضُ المُستنیرُ آن چیزی که سپید و نورانی باشد. أجرد یعنی کسی که بدنش مو نداشته باشد. جنبهی کنایی دارد. یعنی دلی که به دنیا تعلق نداشته و بیغل و غش و صاف است.
یکدسته از دلها به ما جاءَ بهِ النّبی(ص)» یعنی به تمام آنچه از پیغمبر اکرم(ص) رسیده، ایمان آوردهاند و ایمان محکم و پابرجا در قلوب آنها مستقر گردیده است. یک دسته از دلها به تمام ما جاءَ بهِ النّبی(ص)» ایمان آوردهاند اما ایمان در قلوب آنها استقرار پیدا نکرده، گاهی پر است و گاهی خالی هنگامی که ایمان از دل آنها خارج شود نیز ظاهراً ادعای ایمان میکنند. دستهی سوم ایمان ندارند اما در ظاهر ادعای ایمان میکنند و دستهی چهارم به هیچکدام از این امور ایمان نداشته و در ظاهر نیز ادعای ایمان ندارند.
نورانیت دل کنایه از چیست: ایمان به خدا از سنخ کمالات است. کمالات از اصل حقیقت وجود هستند و اصل حقیقت وجود نور است. راجع به وجود میگویند: ظاهرٌ بنفسِه و مُظهرٌ لغیرِه»؛ نور هم مانند وجود فی نفسه ظاهر است؛ یعنی لازم نیست چیزی نور را به ما نشان بدهد و آن را برای ما نمایان بسازد. خودش ظاهر و روشن است. از سوی دیگر نور خود سبب روشنی و نمایاندن اشیاء نیز میگردد. همانطور که وجود و هستی اینگونهاند. ایمان از سنخ کمالات است و کمال از حقیقت وجود و نور سرچشمه میگیرد. ایمان یک حقیقت نورانی است. بنابراین آنچه مربوط به ایمان و متعلقات آن است، همه از سنخ نور هستند، هم ظاهرند، هم مظهر، هم روشناند، هم روشنیبخش. درست عکس آنچیزهایی که در مقابل آنها هستند. مقابل وجود عدم است، مقابل نور، ظلمت.
این برای مؤمن یک نورانیت درونی است. در اصول کافی روایتی از امام صادق(ع) در همین باب نقل شده که قال لنا ذاتَ یَومٍ» روزی حضرت به ما فرمودند: تَجِدُ الرَّجُلَ لایُخطِیُ بلامٍ و لا واوٍ خَطیباً مِصقَعاً»، یک نفر را میبینی که هیچگاه در سخنرانی و خطبهاش اشتباه نمیکند، لام و واو جملاتش را به قول ما رج میگوید، و لَقلبُهُ أَشَدُّ ظُلمةً مِنَ اللَّیلِ المُظلِمِ»، رج حرف میزند اما دلش کج میرود. اگر دلش را ببینی خواهی دید که از شب ظلمانی تاریکیاش بیشتر است. و تَجِدُ الرَّجُلَ لا یَستطیعُ یُعَبِّرُ عَمَّا فی قَلبِهِ بِلسانِهِ»، و شخص دیگری را میبینی که نمیتواند آنچه را در دل دارد به زبان آورد. و قلبُهُ یَزهَرُ کما یَزهَرُ المصباحُ.» درحالیکه قلب او مانند یک چراغ میدرخشد.
امام حسین(ع) سر جون را به دامن گرفت و فرمود: اَللّهُمَّ بَیِّض وَجهَهُ وَ طَیِّب ریحَهُ وَ احشُرهُ مَعَ الأبرارِ وَ عَرِّف بَینَهُ و بَینَ مُحمدٍ و آلِ مُحمدٍ.»
از حر نقل میکند: اَللّهُمَّ اِلَیْکَ اُنیبُ. خدایا تابهحال بیراهه رفتم ولی اینک در راه تو بازآمدم و به تو رجوع کردم. اول انتخابش را بیان میکند و بعد میگوید:فَتُبْ عَلَیّ فَقَد اَرعَبتُ قلوبَ اَولِیَائِکَ» خدایا من دل دوستان تو را لرزاندم، وَ اَولَادَ نَبِیِّکَ» من دل بچههای پیغمبر(ص) را لرزاندم. دلهای الهی آنان را به لرزه درآوردم، فَتُب عَلَیَّ»؛ مرا ببخش.
قلب مومن أزهر و أجرد و قلب مومن مفتوح است. یعنی مانند قلب منافق مهر شده و مطبوع نیست، بر معارف حق باز و پذیرنده است. و فتح قلوب درجاتی دارد: فتح قریب، فتح مبین، فتح مطلق.
ریاضات شرعیه انسان را از مقام نفسانیه عبور میدهد و به مقام قلب میرساند. مقام قلب، فتح اول یا فتح قریب است. نصر من الله و فتح قریب.» اما باب دل به سوی تجلیات و اسما و صفات الهی بسته است. دلی که بتواند آنها را شهود کند به فتح مبین رسیده. انا فتحنا لک فتحا مبینا.» اما راه به تجلیات ذاتیهی خداوند ندارد. آن مقام فتح مطلق است. اذا جاء نصر الله والفتح.»
درباره این سایت